امیرصدراامیرصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای کودکانه و امیرصدرا

3 سال و 3 ماهگی امیرصدرا

سلام پسرکم امروز دوشنبه 28 مرداد حدودا 8 روز تا 3سال و 3 ماهگیت مونده این روزها خیلی لاغر و ضعیف شده ای و امیدوارم زودتر مثل قبل سر حال و تپلو و به قول خودت لپو بشی تابستان امسال مامان عزیز کلاس ژیمناستیک ثبت نامت کرد که بخاطر عمل لوزه ات در 3 مرداد چند جلسه ای را از دست دادی ولی خیلی علاقه داری توی این کلاس حرکات ورزشی رو اسم گذاری کودکانه کرده اند تا براتون جذاب بشه مثل : تخم مرغ شکوندن ، میز شدن یا سبد شدن خودت که علاق هوافری به ملق زدن داری خوبم ملق میزنی این روزها همچنان من سرکار میروم و شما پیش مامان عزیز و حاجی بابا هستی بخاطر علاقه ات به کلاس ها خلاقیت مادر و کودک  مهدکودک  نزدیک خونه مامان عزیز این ترم  ثبت...
28 مرداد 1392

روزهای نقاهت پسرکم امیرصدرا

5شنبه 3 مرداد 5ونیم صبح بیدارت کردم چون باید صبحانه سبکی میخوردی و تا موقع عمل هیچ نباید میخوردی عمل جراحی لوزه ساعت 3بعدازظهر در بیمارستان توس انجام شد ساعت 4 و نیماز اتاق عمل آمدی بیرون شب سختی را گذراندی صبح جمعه مرخص شدی وتا امروز دوشنبه 4روز از عملت گذشته ولی به زور بستنی میخوری آب و آبمیوه خوردنت هم که مکافاته اصلا نمیخوری .تا امروز صبح تب میکردی و بیحال بودی هر4ساعت استامینوفن میدادم دیشب بردیمت بیمارستان میلاد برات ازمایش ادرارنوشت و2ساعتی که تاجواب معطل بودیم ربردیمت برج میلاد . ساعت 12 شب رفتیم رستوران سعید تا بلکه چیزی بخوری . حسابی سورپرایز شدیم وخوب خوردی .فهمیدیم بیشتر روحیه ات خراب بودهو ترسیده بودی وبرای همین چیزی نمیخوردی ...
7 مرداد 1392

مهد کودک و ماه رمضون

قبل از ماه رمضان با بابایی و مامان عزیز تصمیم گرفتیم یکماه ماه رمضون مهدکودک ثبت نامت کنیم و چند تا مهد سر زدیم و بالاخره یکی رو زیر نظر گرفتیم ولی متاسفانه دو روز مونده به ماه رمضان مریض شدی . هنوز یکماه از ترخیصت از بیمارستان مهر نگذشته که دوباره لوزه سومت و جریان بیماریت شروع شد وقتی آنتی بیوتیک میخوری خیلی غصه میخورم داشتی تازه جون میگرفتی که مریض شدی برنامه ریزی های مهدکودکت هم با مریضی ات بهم خورد و طفلی مامان عزیز باید با زبون روزه شما رو هم نگه داره .شرمندش شدم. برای شما هم متاسفم که با اینهمه علاقه ای که مهد داری بازم نتونستی بری تجربه کنی به قول خودت همش میگی میخوای بری مهد یاد بگیری قهرمانم ایشالله زوتر خوب میشی و میبرمت با ...
25 تير 1392

لوزه سوم صدرا و تصمیم جراحی

    پسرکم سلام هفته پیش دوباره مریض شدی و تورم لوزه هات عود کرد و دکتر متخصص گوش و حلق وبینی باید ویزییت میکرد مطب آقای دکتر برقعی رفتیم و خانم منشی گفت وقت نداریم  شما هم حسابی بهت برخورده بود مرتب میپرسیدی چرا منو دکتر ندید؟  منم به شما گفتم دکتر خسته بود و میخواست بخوابه . خلاصه بالاخره بعد ا چندبار سوال جواب قانع شدی . دیشب تونستیم ببریمت اونجا و ساعت 12و نیم شب نوبتت شد و دکتر هم تشخیص عمل داد برای هفته دیگه .حالا دیگه دغدغه من و بابایی شده جراحی لوزه  شما ؟ عزیزم میدونم وقتی این دلنوشته را میخونی این دغدغه امروز ما جزو خاطرات دور دور شما است .امیدوارم همه چیز خوب پیش بره ایشالله .   ...
25 تير 1392

امیرصدرا و قیچی و چسب

از 2 سالگی قیچی و چسب برات خریدم و کنارت مینشستم       تا دستات کم کم قدرت خوب بریدن پیدا کرد اوایل دور کاغذ را کوتاه کوتاه قیچی میزدی مثل دامن چین دار میشد بعد برات روی کاغذ خط میکشیدم میگفتم روی این خط را با قیچی ببر الان دیگهخیلی خوب دور هر چیزی را میبری در 2-3 سالگیت بیشترین تفریحت این بود که مجله کاغذ و ... بهت بدم تا ببری به چسب خیلی علاقه داشتی و تا 3 سالگیت 3 تا چسب رازی و 2تا چسب ماتیکی تموم کردی . تکه کاغذهای بریده ات را باچسب روی کاغذ یا مقوا میچسباندی . گاهی هم خرایکاری میکردی و اگر غافل میشدم میدیدم دنبال  چسب زدن به وسایل دیگه هستی .اونوقت تا یکروز چسب و قیچی تنبیه میشدند و میرفتند بالای کمد . ...
26 اسفند 1391