امیرصدراامیرصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

دنیای کودکانه و امیرصدرا

امیر صدرا و لجباری های اواخر 3 سالگی

1392/11/8 13:42
400 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها خیلی لجباز شده ای مثلا:

1- حسابی برای دستشویی رفتنت بازیگوشی میکنی .

وقتی میفهمی دستشویی داری دیگه یکجا بند نمیشی و شروع میکنی به حرف زدن و راه رفتن .برای اینکه نری دستشویی دور اتاق میدوی بالا پایین میپری خلاصه به هر نحوی شده میخواهی حواستو پرت کنی تا نری . هر کاری میکنم اصلا علاقمند نمیشی.

اول: ترسوندمت که اگه نگه داری میکروبهای دلت زیاد میشه اونجا خونه درست میکنند اونوقت مجبور میشیم ببریمت بیماریتان بستری بشی.افسوس

دوما:گفتم گول میکروبا رو نخور .اونها میخوان تو نری دستشویی تا دعوا بشی و پسر خوبی نباشی.ناراحت

سوما: یک دفترچه بهت دادم گفتم هر دفعه بری دستشویی یک برچسب جایزه داری  .اونها رو تو دفترت بچسبون وقتی زیاد بشه میبرمت شهر بازی . خیال باطل

اما باززززززززززززززززززززم  فایده نداشت . ای خدا کچل شدم از دسسسسسسست این شاه پسر

دیگه هنگ کردم .اوهبازنده

 

2- یک لجبازی دیگه ات اینه که نمیخوابی.

صبح ها ساعت 8 تا 8 و نیم گاهی هم زودتر بیدار میشی و تا شب یکسره بیداری . به خوابیدن مقاومت میکنی

حتی در اوج خستگی حاضر نیستی بیایی در اتاق خواب . وقتی میگم بیا بریم میخوام کتاب بخونم میگی همینجا بخون

مثلا پریروز  29 دی روز تعطیل ( تولد حضرت رسول )  از 7 و نیم بیدار شدی تا 10 و نیم یکسره بیدار بودی.ساعت 7 در ماشین داشت خوابت میبرد انقدر باهات حرف زدم تا نخوابی ولی وقتی رسیدیم خونه مامان جان اصلا با وجودی که ظاهرا کلافه و خسته بودی ولی حاضر نبودی بخوابی و قسمت بدش اینه که اینموقع ها خیلی اذیت میکنی و دیگه حرف شنوی نداری

چون فکر کنم مغزت دیگه به قولی کرکره اش را کشیده و تعطیل شده  اما چشمات نه  .

آخر سر بابایی ساعت 10 خواست بره بیرون لباس تنت کردم باهاش رفتی و در ماشین تا نشستی  زود خوابت برد .

فرداش  دوشنبه ساعت 8 صبح هم بیدار شدی . عصرش   از خستگی چشمات میرفت رویهم خمیر بازیت را میخواستی گرد کنی چشمات هم باهاش یک لحظه میرفت بعد ابروهاتو میدادی بالا تا نکنه چشمات بسته بشن و ریحانه دختر دایی بابایی تعجب کرده بود و میخندید تعجب

ساعت 7 واسه یک خرید کوچولو رفتیم بیرون یک لحظه غافل شدم دیدم خوابت برد نیمساعته برگشتیم خدا خدا میکردم که بیدار نشی آخه خیلی خوابت هم سبک است .تا از ماشیتن پیاده شدم چشماتو باز کردی اون لحظه دلم میخواست ازناراحتی جیغ بکشم  ........

هرطور بود بابا را راضی کردم با وجودیکه خسته بود ببرتت استخر تا بلکه اونجا خسته بشی و تخلیه بشی. ( البته از هفته ها قبل این تصمیم را داشتیم ولی عملی نمیشد خلاصه سانس 8 تا 9 و نیم رفتی و در این زمان محدود منم کمی استراحت کردم و با ریحانه و مامان جان سرگرم شدم.

خداااااااااجون ساعت 10 اومدید خونه  . ساعت 11 با وجود  خستگی حاضر نمیشدی بیایی  بخوابی  البته  من دلیل اینهمه مقاومتت را نمیفهمم . کنجکاوی ات منو کشته 

دیگگگگگگگگه خسته شددددددددددم . ناراحتتعجب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان پارسا
3 بهمن 92 23:41
سلام دوست عزیز با افتخار لینکتون کردم ممنونم . عزیزم به ما سر بزن خوشحال میشم .
فرهاد
6 بهمن 92 20:12
سلام اهل ذوق، سلیقه و اهل تفکر هستید واین نشان از علاقه شما به تربیت صحیح برای فرزند را می رساند من چند مطلب برای بایسته های توجه به کودکان ونباید های توجه به فرزند و ... ؛ را نوشتم شاید ره گوشا باشد خوشحال می شوم به ما سری بزنید و نظر خوبتان را به ما بدید . ممنون نام ما [با نام اصلیmohamdjavad.niniweblog.com ]امید من ،[ونام فرعی] خاطرات طلایی با آدرس الکترونیکی farhadpourkivan91@gmail.com سلام عزیزم مطالبت جالب بود .ممنون از راهنماییت. امید جون را خدا برات حفظش کنه . بازهم مطلبی داشتی خبرم کن. منم خوشحال میشم بازم به ما سر بزنید و نظر بدهید
مامان آبتین
7 بهمن 92 11:46
چه جالب آبتین هم خیلی موقع خوابیدن مقاومت می کنه. دقیقا این صحنه که به زور چشماشونو باز می ذارن رو بارها دیدم. چرا نمی دونم.... میشه گفت طبیعیه؟.اینطور که معلومه انگار اقتضای سن است و بخاطر کنجکاویشونه .
مامان پارسا
7 بهمن 92 12:21
دوست خوبم اصلا ناراحت نباش هر بچه ای تو یه سنی یه سری مشکلات داره فقط نباید باهاش لجبازی کنید خودش درست میشه قضیه دستشویی رفتن پارسا هم همینطوری بود ولی یه باره درست شد ممنون از دلداریت .من هم تازگیهابه این باور رسیده ام که باید صبرکنم و حساس نشم
مامان رادمهر جوجو
7 بهمن 92 15:59
عزیزم کلی خندیدم رادمهر هم موقع دستشوئی رفتن همین قدر مقاومت می کنه که از دستشوئی اصلا نمی تونه راه بره ولی ترجیح میده یکجا بشینه و حرکت نکنه ولی دستشوئی نره از دست این وروجکها فکر کنم با این کارشون نوعی قدرت نمایی میکنند . ولی برای امیرصدرا دیگه نشانه اعتراض شده چون میخواست توجه ما رو بخودش جلب کنه چون کم ما رو میدید تازه دو روزه فهمیدم .تغییر رویه دادم یک کوچولو جواب گرفتم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰..
16 بهمن 92 20:50
سلام دقيقا عين دختر من !! البته دستشويى رفتنش يه چند وقته بهتر شده خوابيدنم كه ... باور كن هشت و نيم صبح بيدار ميشه ولش كنم تا يك نصف شب بيداره ! هر شب ساعت ده به بهونه كتاب و حرف زدن و اينا ميبرمش توى اتاقش ! همش غر مى زنه و مى گه خوابيدن رو دوست ندارم خسته ميشم ، خوابيدن طولانيه !! هر چى هم براش مى گم براى بدنمون خواب لازمه و خدا شب رو قرار داده براى استراحت و خوابيدن ميگه خب چرا خدا بدنمون رو اينجورى درست كرده !! لجبازيشون مقتضاى سنشونه اگه بهش توجه و محبت كنى و خيلى محدودش نكنى خوب ميشه کاملا موافقم عزیزم .زمستان فعالیت هاشون در خونه محدود میشه برای همین انریشون تخلیه نمیشه . بازم به ما سربزن خوشحال میشم