ده ماهگی - بهار 91
امیرصدرا حدودا قبل از 10 ماهگیش اسفند ماه صدای حیوانات را یادش دادیم دقیق یادم نیست ولی مطمئنم از صدای گربه و گاو و جوجه و کلاغ و ...را بلده صدای کلاغ را میگه عارعار و جیک جیک را میگه و میو و از همه بهتر صدای غلیظ مع مع گاو است که دو دستش رامچ میکنه از بغل
اعضای بدنش را هم قبل عید مامان عزیز بهش یاد داده و میگیم چشات کو گوش هات کو نشون میدی از همه بامزه تر پاهات رو نشون میدی و میگیریش بالا و میگی پع پع شبیه بع بع
اینجا خونه خاله ساره است که برای عیددیدنی رفتیم خونه اش .اینجا ده ماهگی جیگرم تموم شده ،شاه پسرم لثه اش میخاریدو با تمام تلاش داشت خودش رو آروم میکرد قربون اون بازوهات بشم لپوی مامان . هفت ماهگی دستت رو به دیوار میگرفتی و می ایستادی ما فکر میکردیم زود راه میفتی ولی بعلت پرانتزی بودن پاها متوقف شدی و دکتر زمانیان دو سریآمپول ویتامین D3 برات تجویز کردبا شربت کلسیم و خدا رو شکر خوردی خوب شدی .