امیرصدراامیرصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

دنیای کودکانه و امیرصدرا

دانستنیهای اوایل 4 سالگی صدرا

دانستنیها و علایق اوایل  4 سالگی صدرا   1 - خیلی به زبان علاقه داری از وقتی سی دی FROG  را میبینی با حروف انگلیسی آشنا شده ای و شعرشو تکرار میکنی . برای هر حرفی صداشو هم یاد میده و میگه EVERY LETTER HAVE A SONG    a C says K    , .... - ماه اخیر به نوشتن حروفشون علاقمند شده ای و سر هر حرفی میگی stop کنید و میگی برات بنویسیم  بعد خودت نوشتن اون حرف را تمرین میکنی . تقریبا بیشتر حروف انگلیسی را میشناسی و هر حرفی را  در لباس یا تابلو ها میبینی اسمشو میگی . گاهی هم با اسباب بازیهات شکلهاشون را درست میکنی .مثال  T . یا با نخ J درست میکنی و  برای K&nb...
6 مرداد 1393

مهد جدید ( بهار مهدی )

تیر 93 از اواسط تیر ماه مهدت رو عوض کردیم و خداروشکر الان که 20 روزی میشه میری واقعا راضیم .( هم از نظر کادر  هم آموزش ) 1-کتاب زبان  tip tap A را تموم کردی و یک برگه بعنوان مدرک بهتون دادن .بعدا اسکن میکنم میزارم. از اول مرداد B را شروع کردی و دیشب شعر  HELLO HELLO ,  MY NAME IS SADRA  ,  WHATS YOUR NAME.  را میخاندی و شغلها را هم یاد گرفتی میگی   I AM  FIRE MAN .   I AM BAKER    , ...    چندباری هم شنیدم داری با خودت میگی in the name of allah. بقیه اش را هم نمیفهمم چی میگی حدسم اینه داری سوره توحید را میخونی .ولی نمیخام  حساسی...
6 مرداد 1393

نوروز 93 و باغ پرندگان

امسال عید نوروز برنامه ریزی کرده بودیم بریم شمال ولی بخاطر باردار بودنم منصرف شدیم چون حالم بد بود .روز 4 ام فروردین باغ پرندگان رفتیم خوش گذشت ولی سرد بود و فرداش صدرا مریض شد و  اینطوری شد که تعطیلات عید بیشتر خونه موندیم و عید دیدنی ها هم کم شد. چون میخواستم کاملا خوب بشه تا روز اول بعد از تعطیلات ببرمش پروژه  مهدکودک را سریع اجرا کنم و بهانه ای برای خونه موندن نداشته باشه.   نمیدونم چرا وقتی سایز عکسهات رو کم کردم انقدر بی کیفیت شد   ...
4 تير 1393

امیرصدرا وشروع 4 سالگی

بعد از چند ماه تاخیر دوباره سلام   از قبل از عید بخاطر خواهر کوچولوی صدرا که ایشالله 4 ماه دیگه بدنیا میاد حالم خیلی بد بود . حتی از اینترنت و ... همه چی بدم میامد .خلاصه کم و بیش گذروندیم .  از اوایل خرداد بهتر شدم  . ولی بیماری مامان عزیز دغدغه مان شد که خدارو صد هزار مرتبه شکر بالاخره 21 خرداد  بیماریش را دکتر عباسیون دقیقه 90 تشخیص دادن ( تومور نخاع ) و سریع بستریش کردن و   دوشنبه 24 خرداد 93 عمل جراحی نخاع داشت و فعلا دوران نقاهت را میگذرونه . خدارحححححححححححححححم کرد . به امید خدا اگر فرصت کنم صدرا جونم  سعی میکنم خاطرات سال جدیدت را برات بنویسم .     ...
4 تير 1393

امیر صدرا و لجباری

این روزها خیلی لجباز شده ای مثلا: 1- حسابی برای دستشویی رفتنت بازیگوشی میکنی . وقتی میفهمی دستشویی داری دیگه یکجا بند نمیشی و شروع میکنی به حرف زدن و راه رفتن . برای اینکه نری دستشویی دور اتاق میدوی بالا پایین میپری خلاصه به هر نحوی شده میخواهی حواستو پرت کنی تا نری . هر کاری میکنم اصلا علاقمند نمیشی. اول: ترسوندمت که اگه نگه داری میکروبهای دلت زیاد میشه اونجا خونه درست میکنند اونوقت مجبور میشیم ببریمت بیماریتان بستری بشی. دوما:گفتم گول میکروبا رو نخور .اونها میخوان تو نری دستشویی تا دعوا بشی و پسر خوبی نباشی. سوما: یک دفترچه بهت دادم گفتم هر دفعه بری دستشویی یک برچسب جایزه داری  .اونها رو تو دفترت بچسبون...
1 اسفند 1392

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با آرایشگاه آشتی بدیم -دی 92

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با  آرایشگاه آشتی بدیم همیشه حاجی بابا و بابایی موهات رو کوتاه میکردند . دو ماه پیش خواستیم دیگه بری آرایشگاه  موهات رو کوتاه کنی   ، همرا بابایی رفته بودی  ولی نگذاشته بودی موهات رو کوتاه کنند  و فقط  عقب موهات کوتاه شده بود .انقدر بابایی را کلافه کرده بودی که دیگه حاضر نبوددوباره شما را آرایشگاه ببره . عصر شنبه 7دی92 که  از سرکار برگشتم  بالاخره بابایی را راضی کردم با هم ببریمت . بابایی هم میگفت : من میدونم نمیشینه . ( مثل اون شخصیت کارتن گالیور که میگفت : من میدونم نمیشه من میدونم.... )منم میگفتم  :باید بشه . هروقت بهت میگفتم چر...
9 بهمن 1392

نقاشی با قلم مو و پا

 این روزها دیگه به قیچی و پاستیل و چسب کاری کمتر علاقه داری و دنبال کارهای جدیدتر میگردی اینجا منم گواش و رنگ انگشتی و قلم مو بهت دادم قلم مو را گذاشتی بین انگشتان و میخواهی اینطوری نقاشی کنی   وقتی از کشیدن روی کاغذ یا سرامیک  خسته میشی میری سراغ نقاشی روی دستهایت چند مرتبه دیدم وقتی  اجازه میدم روی سرامیک نقاشی بکشی  کل خونه را با پاستیل خط میکشیدی بابایی هم بهم اعتراض میکرد حالا برات محدوده مشخص میکنم و  باید در اون محدوده هایی که دورشون خط کشیدم فقط تقاشی کنی .حالا دیگه حتی بعد از نقاشی بایستی بری با دستمال همونجا رو پاک کنی ...
9 بهمن 1392

امیرصدرا و حافظ

27 دی سال 1392 حافظ ( پسرپسرعمه مامانی) 4سال و 10 روزش است و شما 3 سال و 7 ماه و 20 روزت است . البته حافظ کوچولو مونده چون اصلا غذا نمیخوره خدا رو شکر با غذا خوردن مشکل نداری فقط یک کم به هله هوله خوردن علاقه داری   مثل شکلات و پفک  و پفیلا و پاستیل . وقتی بهت میگم جایزه چی برات بگیرم با غلظت شدید میگی شکلات پفک . برای نخوردن این هله هوله ها تا بحال خیلی مقاومت میکردم  این ماه مقاومتم  کمتر شده میخوام ببینم اگه حساسیتم کم بشه و گهگاهی برات بخرم شاید شدت علاقه ات کمتر بشه و عادی بشه دارم چیزهای دیگه را جایگزین میکنم  مثل دنت و ... ...
9 بهمن 1392

امیرصدرا و اولین آرایشگاه -دی 92

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با  آرایشگاه آشتی بدیم   همیشه حاجی بابا و بابایی موهات رو کوتاه میکردند . دو ماه پیش خواستیم دیگه بری آرایشگاه  موهات رو کوتاه کنی   ، همرا بابایی رفته بودی  ولی نگذاشته بودی موهات رو کوتاه کنند  و فقط  عقب موهات کوتاه شده بود .انقدر بابایی را کلافه کرده بودی که دیگه حاضر نبوددوباره شما را آرایشگاه ببره .   عصر شنبه که  از سرکار برگشتم  بالاخره بابایی را راضی کردم با هم ببریمت . بابایی هم میگفت : من میدونم نمیشینه . ( مثل اون شخصیت کارتن ... که میگفت من میدونم نمیشه من میدونم ) مدتها ست که مرتب به پسرکم میگم کی بریم آرایشگاه ...
9 بهمن 1392